شبحی در سایه ی قم
شبحی در سایهی قم
در همان کوچههای تنگ قم، در حجرهای خاموش از مدرسه فیضیه، نخی ناپیدا بین تهران، لندن و دهلی گره خورده بود. نخ را فروغی با دستانی نرم، اما ارادهای آهنین تنیده بود. اما با رفتن او، بازی تمام نشد. بازی تازه آغاز شده بود.
با شکلگیری ساواک در دل رژیم شاهنشاهی، و تولد شاباک در آن سوی مرزها، صدای این نخها تیزتر شنیده میشد. حالا قم فقط یک مرکز دینی نبود؛ یک ایستگاه اطلاعاتی، یک شبکهی مبهم مذهبی-امنیتی بود که هم به دربار وصل میشد، هم به نیویورک، هم به حیفا.
بنیاد علوی، که روزگاری تنها وقفنامهای در گوشهای از اموال شیعیان بود، به تدریج به بازوی اقتصادی این مثلث نامرئی بدل شد. در پس پرده، اموالی از موقوفات شیعیان، مدرسهها، زمینها، و حتی سرمایههای خرد مردم به نام دین و کمک به مستضعفان، به حسابهایی پیچیده در غرب منتقل میشد؛ برای "توسعه فرهنگی"، اما در حقیقت برای تثبیت قدرت شبکهای که نامی نداشت و ساختاری مخفی داشت.
در ضلع دیگر، آغاخان هندی، با تبسمی موروثی و شبکهای جهانی، فرزندانش را چون مهرههایی براق به شطرنج قدرت فرستاده بود. یکی در دانشگاههای غرب، یکی در شبکههای بانکی، و آن یکی، پنهانی، در رایزنیهای سیاسی.
در تهران، خانهای بود کنار سفارت اسرائیل. خانهای متعلق به مردی بهظاهر بیادعا، اما در حقیقت محور گفتوگوهای خاموش: محمدخان محتشمی. در آن خانه، دیدارهایی انجام میشد که در آن آیات قرآن با کلمات موساد در هم میآمیختند، و چای ایرانی در کنار کیکهای لبنانی سرو میشد.
امیرعباس هویدا، نخستوزیر آرام، فرهنگی و فرنگرفتهی دربار، هر هفته به این خانه میآمد. کسی نمیدانست برای چه. برخی میگفتند مشورت میگیرد، برخی دیگر میگفتند تنها شطرنج بازی میکند. اما کسانی که سایهها را خوب میدیدند، میدانستند که قدرت واقعی نه در نیاوران، که در همین خانههای معمولی کنار سفارتها پنهان شده است.
و هر روز که میگذشت، مثلث قدیمی فروغی جان تازه میگرفت:
در یک گوشهاش، علویهایی بودند با عبایی ساده و نگاهی به شام.
در گوشهای دیگر، آغاخان با ساعتی سوئیسی و لبخندی ابدی.
و در گوشهی سوم، سیاستمدارانی که در ظاهر سکولار بودند، اما در عمل ستونهای این معبد خاموش را نگه میداشتند.
و قم، که زمانی فقط شهری مذهبی بود، حالا به شبحی در سیاست ایران بدل شده بود. شبحی که با هر حرکت شاه، با هر تهدید غرب، و با هر پیام موساد، شکل عوض میکرد، اما هرگز ناپدید نمیشد.
#بهنام محترمی#