مرا شور است در آغوش، که بپیچد بی‌تاب

چو بادی که کند ز هر سو، عطر جان‌فزای خواب

چو دستت که به‌ناگهان، در هم کشد مرا سخت

نبض دل کند تندتر، در شعله‌های ناب

لبانت وسوسه‌اند، به بوسه‌های گُر گرفته

چو شراب که در کام، می‌رقصد و می‌خوابد

به هر نگاه تو پرم، به هر نفس تو در جان

غم‌ها همه گم شوند در آغوش پر شتاب

چو گل سرخ شکفته‌ام، که دمی ز تو بی‌خبر

تو بوییدنش بهار، به دست تو دل آگاه

در تنگ آغوش تو، گم شوم بی‌خبر از همه

چو موجی که به ساحل برسد، با تو هم‌آوا

دل به شوق تو بسته‌ام، به خواب رؤیاها

چو پروانه که بی‌تاب، بگردد دور چراغ

بوسه‌های تو آتش، بر جانم می‌بارد

شور عشق را در من زنده می‌دارد

شانه‌هایت به من پناه، گرم و نرم و آرام

که جانم به لب رسیده، به تمنای آغوشت

شب و روزم بی‌تو تار، بی‌تو نه خواب دارم

تو همان نغمه‌ای که در دل همیشه می‌خوانم

چو باران که به لب خاک، آرام و نرم می‌بارد

تو می‌نشینی به جان، دل را به شوق می‌برد

بوسه بر پیشانی‌ات، داغی بر دل من‌ست

که همیشه در این دل، پرچم عشق تو برافراست

دست در دست تو دارم، جهانی را فراموش

بهشت من آن‌جاست که تویی، نه این همه دور و دراز

#بهنام محترمی#